بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 22
آموزش فلسفه به کودکان
در این مقاله سعی شده تا خواننده با نظریات نوین آموزش مباحث فلسفی آشنا شود.ایدهها ، روشها و قلمرو سنی که برای آموزش فلسفی تبیین شده ، بحدی جالب توجه است که میتواند راهگشای فعالیتهای آموزشی معلمان و اساتید فلسفه باشد. مطالب این مقاله نقطه آغازی است برای سمتگیری ، یادگیری و یاددهی فلسفه و وارد ساختن منافع حاصل از آن برای رفع مهمترین نیازهای بشری در حیات فکری و اجتماعی وی.
واژگان کلیدی: آموزش فلسفه، آموزش کودکان، فلسفه برای کودکان
* * *
اگر بتوان مطالعات معرفتی بشر را بدو بخش ساده و مشکل تقسیم نمود، قطعا مباحث فلسفی در بخش دوم میگنجد؛ چرا که برای انجام مطالعات فلسفی، ذهن باید با مفاهیم انتزاعی درگیر شود و در این درگیری، قابلیتهای فراوانی لازم است. بهمین جهت هنگامی که واژه فلسفه به میان میآید بلافاصله در اذهان ، مفهوم دشواری و ابهام تداعی میشود و در چنین شرایطی سخن گفتن از آموزش مباحث فلسفی برای کودکان و افراد کم سن و سال، عجیب و غیر عملی مینماید و شاید قرار گرفتن عناوین فلسفی در ردیف درسهای دبیرستان هم هنوز برای برخی محل تأمل و سؤال باشد.
اگر از نزاعهای فراوانی که در طول تاریخ میان مخالفان فلسفه و اهل آن بر سر خطا بودن مواضع فلسفی یا مخالفت آنها با آموزههای دینی وجود داشته صرف نظر کنیم، به احتمال فراوان یکی از انگیزههای مخالفت با طرح مباحث فلسفی، دشوار بودن فهم آنها و گمراهی ناشی از نبود ظرفیت مناسب برای پرداختن به آنها برای افراد بالغ و حتی میانسال و کهنسال بوده است. به این ترتیب با پذیرش این سطح از دشواری مطالب، واکنش منفی نسبت به طرح مباحث فلسفی بخصوص برای کودکان، امری خلاف انتظار نیست. اما واقعیت امر چنین نیست و امروزه در تعداد زیادی از کشورهای جهان خلاف این گرایش وجود دارد.
توجه به عملکرد فیلسوفان در گذشته نشان میدهد که ایشان قابلیتهای مشخصی را برای فراگیری فلسفه لازم میدانستند، اما هیچگاه سن خاصی را برای یادگیری مشخص نکرده اند و در عین حال برای مدت 2500 سال آموزش فلسفه برای بچهها توصیه نمیشد ، چرا که آنرا برخوردار از مباحثی مشکل میدانستند. تنها جایگاهی که برای آن قائل بودند محیطهای آکادمیک و دانشگاهی و برخوردار از سطح علمی بالا بود. همچنین فیلسوفان معتقد بودند که قوای ادراکی انسان بتدریج فعلیت یافته و عنصر زمان نقش مهمی در فهم بهتر و یادگیری کاملتر او دارد.در ضمن تا حدود سنی معین، انسان در فهم و یادگیری کمال مییابد و پس از رسیدن به آن حدود، بتدریج این نیرو در وی رو به کاهش میگذارد. البته پیمودن این مسیر در مورد کلیه انسانها همسان نیست و استثناپذیر میباشد.
آنچه امروزه محل توجه متخصصان یادگیری بخصوص در زمینه مفاهیم فلسفی و پرسشهای اساسی میباشد آنستکه همه انسانها دارای خصوصیت فطری اندیشه و تفکرند. اندیشه و تفکر نیاز به آموزش ندارد بلکه بیش از هر چیز نیازمند کسب مهارت است. لذا باید مهارتهای تفکر را در افراد پرورش داد و این پرورش میتواند در سنین بچگی و حتی خردسالی صورت گیرد.
در چند دهه اخیر بسیاری از کشورهای دنیا به این نتیجه رسیدند که قدرت استدلال بچهها و نیز قوت احکام اخلاقی ایشان باید تقویت گردد. مهمترین بخشهای فلسفه که از این جهت حائز اهمیت فوق العاده ای میباشد عبارتند از اخلاق و منطق. اما سوال اساسی آن بود که آموزش این مباحث چگونه برای بچهها امکان پذیر است. پاسخ این سوال از طرف متولیان امر تعلیم و تربیت ارائه گردید. ایشان هدف خویش را در آن میدانستند که توانایی کودکان را برای استدلال افزایش دهند و برای رسیدن به این هدف تاکید فراوانی بر تقویت عنصر اندیشه و تفکر داشتهاند.
ایشان معتقد بودند که همانطور که به بچههای خویش خواندن و نوشتن را تحت عنوان ادبیات میآموزیم، باید استدلال و داوری صحیح را نیز بخصوص در حوزه سوالات اساسی تحت عنوان "فلسفه" به آنها بیاموزیم.
نکتة جالب آن است که مجریان این پروژه معتقدند که کودکان، بطور طبیعی فیلسوف هستند و تنها لازم است معلم به آنها کمک نموده تا بتوانند افکار عمیق خویش را با زبان خود بیان نمایند. پس آنچه باید به کودکان آموزش داده شود تا سطح و درجه تفکر و معرفت خویش را بالا ببرند، آن است که کلمات و جملات مناسب را در اختیار آنها قرار داد که این کار از طریق گوش دادن دقیق به سخنان آنها و پس دادن ایدههای آنها بخودشان انجام می شود . باید با جهان و عالم کودکان آشنا شد، سپس ماجراهایی از جهان واقع را بشکل داستان برای آنها بیان نمود و سپس ایدهها و حقایق این داستانها را با آنها مورد بحث قرار داد.
در سه دهه اخیر اولین کسانی که بطور رسمی آموزش مهارتهای تفکر فلسفی در مورد کودکان را حتی در مرحله پیش از ورود به دبستان ممکن دانسته و برای تحقق آن، برنامه مشخصی را ارائه کردهاند، متیو لیپمن، یکی از اساتید دانشگاه ایالت مونت کلر در نیوجرسی (در فاصله زمانی 1969 تا 1980) و همکاران وی از جمله خانم آن مارگرت شارپ است. وی و همکارانش در مورد نظریه خویش کتابهای متعددی نگاشتهاند.
لیپمن و همکاران او معتقد بودند که میتوان در کلاسهای درس، دانش آموزان را بگونهای با فلسفه درگیر کرد که با وجود کمی سن، زمینههای فعلیت نیروی خدادادی تفکر فلسفی در آنها با سرعت زیادی رشد یافته و مهارتهای تفکر فلسفی در آنان تحقق یابد. گفته میشود که لیپمن در ارائه برنامه آموزش فلسفه برای کودکان متأثر از شخصیتهایی چون سقراط، جان دیوئی و چارلز پیرس بوده است. (سقراط را مامای افکار میدانند زیرا روش خاص او مبتنی بر گفتگو و بحث بوده و با در انداختن پرسشهای دقیق به دیگران کمک میکردتا فکر خود را بزایند.)
البته برای انجام این پروژه هم به معلمان کارکشته و کارآزموده و هم به متون درسی مناسب نیاز است، بهمین دلیل وی و همکاران او در ارائه طرح فلسفه برای کودکان (که با عنوان: Philosophy for children و علامت اختصاری : p4c شناخته میشود) غیر از کتابهای راهنمای معلمان به تدوین کتابهای مفیدی بعنوان متن درسی برای این نوع کلاسها اقدام نمودند.
گفتنی است که بسیاری از نظریه پردازان پیرامون این پروژه، روش لیپمن را نپذیرفتهاند و معتقدند لازم نیست متن مکتوب مشخصی برای بحث، وجود داشته باشد. آنچه بعنوان متن باید در این آموزشها مورد توجه قرار گیرد، مطالب یا داستانهایی است که معلم آنها را در کلاس نقل می کند و سپس کلاس و گروه یا گروههای تحقیق با طرح مجدد داستان و تمرکز بر بخشهای مهم و سوال برانگیز آن وارد بحث و گفتگو می شوند.
معلمان در اجرای پروژه فلسفه برای کودکان باید بروش معینی عمل کنند، که این روش در کارگاههای آموزشی تعلیم داده میشودو در همین مقاله بصورت کلی به این روش اشاره خواهد شد.
بصورت کلی اهداف مورد نظر در اجرای برنامه فلسفه برای کودکان بشرح زیر قابل ذکر است:
1- ایجاد انگیزه در کودکان برای جستجوی معانی.
2- ایجاد جایگاهی امن برای تأمل پیرامون مواردی که قبلا مورد تفکر قرار نگرفته است.
3- در انداختن فکر و به چالش طلبیدن افکار دیگران.
4- تحکیم ایدهها و افکاری که در اثر مواجهه با سایر اندیشهها ، استدلالی و منطقی میشود.
5- تمرکز و عطف توجه در شنیدن سخنان دیگران، فکر کردن، بچالش خواندن و انعطاف پذیری در اندیشه.
6- ایجاد روحیه تلاش برای اکتشاف مجموعه افکاری که منجر به استفهام یا طرح مسائل و مشکلات واقعی میشود.
7- بازسازی نظام فلسفی برای آنکه در دسترس دانش آموزان و معلمان قرار گیرد.
8- ایجاد ارتباط فکری با دیگران.
9- پرداختن به تفکر با روشها و سطوح مختلف.
10- فراهم آوردن جایگاهی امن برای بررسی افکار و ایدهها.
11- آموزش احترام به اندیشه دیگران، ارزیابی افکار دیگران و تلاش برای جستجوی دلایل آنها نسبت به اعتقادات، سخنان و رفتار ایشان.
12- توجه دادن دانش آموزان به منابع ذهنی ایشان و ایجاد خودباوری در آنها.
13- تشویق دانش آموزان برای کشف و ساخت اندیشه نو بجای أخذ افکار دیگران و انعکاس آنها.
14- نشان دادن ارزش و اهمیت بحث استدلالی به کودکان برای فهم بهتر و حل اختلاف.
15- تشویق دانش آموزان برای جستجوی سوالات و تلاش برای حل آنها.
16- تأکید بر ارزش بحثهای شفاهی و گفتگو با افراد.
17- آموزش مهارتهای شناختی: از جمله منطق، فرااندیشه(مقصود از این مقوله رساندن دانش آموز به مرحلهای است که بطور ناخودآگاه به فرآیند اندیشه خویش و اصول حاکم بر آن توجه نماید)، مهارتهای اندیشه و تفکر.......
18- ایجاد جرأت و جسارت برای درگیر شدن با سوالات اساسی( Big questions ).
19- تعمق بیشتر نسبت به ایدهها.
20- تأکید بر اینکه به یک نکته میتوان از جهات مختلف نگریست.
منتظر مطالب بعدی پیرامون این موضوع باشید
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
پیوندهای روزانه
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک