سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 71543

  بازدید امروز : 9

  بازدید دیروز : 22

دبستان نسیم 1

 
داوود در دعاهای خود می گفت : «بارالها !من دوستی تو و دوستی آن که دوستت دارد و کرداری که مرا به دوستی ات می رساند، از تو درخواست می کنم . بارالها !دوستی ات را نزدم محبوب تر از خودم، خانواده ام و آب خُنکْ قرار ده» . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
نویسنده: رضوان محلوجی ( چهارم هنرمند ) ::: پنج شنبه 89/11/14::: ساعت 4:30 عصر

باز باران

 با ترانه

با گوهر های فراوان

می خورد بر بام خانه

 

من به پشت شیشه تنها

ایستاده :

در گذرها

رودها راه اوفتاده.

 

شاد و خرم

یک دوسه گنجشک پرگو

باز هر دم

می پرند این سو و آن سو

 

می خورد بر شیشه و در

مشت و سیلی

آسمان امروز دیگر

نیست نیلی

 

یادم آرد روز باران

 گردش یک روز دیرین

خوب و شیرین

توی جنگل های گیلان:

 

کودکی دهساله بودم

شاد و خرم

نرم و نازک

چست و چابک

 

از پرنده

از چرنده

از خزنده

بود جنگل گرم و زنده

 

آسمان آبی چو دریا

یک دو ابر اینجا و آنجا

چون دل من

روز روشن

 

بوی جنگل تازه و تر

همچو می مستی دهنده

بر درختان می زدی پر

هر کجا زیبا پرنده

 

برکه ها آرام و آبی

برگ و گل هر جا نمایان

چتر نیلوفر درخشان

آفتابی

 

 

هرچه می دیدم در آنجا

بود دلکش ، بود زیبا

شاد بودم

 

" روز ! ای روز دلارا !

داده ات خورشید رخشان

این چنین رخسار زیبا

ورنه بودی زشت و بی جان !

 

" این درختان

با همه سبزی و خوبی

گو چه می بودند جز پاهای چوبی

گر نبودی مهر رخشان !

 

" روز ! ای روز دلارا !

گر دلارایی ست ، از خورشید باشد

ای درخت سبز و زیبا

هرچه زیبایی ست از خورشید باشد ... "

 

اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چیره

آسمان گردیده تیره

بسته شد رخساره خورشید رخشان

ریخت باران ، ریخت باران

 

جنگل از باد گریزان

چرخ ها می زد چو دریا

دانه های گرد باران

پهن می گشتند هر جا

 

برق چون شمشیر بران

پاره می کرد ابرها را

تندر دیوانه غران

مشت می زد ابرها را

 

 روی برکه مرغ آبی

از میانه ، از کناره

با شتابی

چرخ می زد بی شماره

 

گیسوی سیمین مه را

شانه می زد دست باران

باد ها با فوت خوانا

می نمودندش پریشان

 

سبزه در زیر درختان

رفته رفته گشت دریا

توی این دریای جوشان

جنگل وارونه پیدا 

 

بس دلارا بود جنگل

به ! چه زیبا بود جنگل

بس ترانه ، بس فسانه

بس فسانه ، بس ترانه

 

بس گوارا بود باران

وه! چه زیبا بود باران 

می شنیدم اندر این گوهرفشانی

رازهای جاودانی ،پند های آسمانی

 

" بشنو از من کودک من

پیش چشم مرد فردا

زندگانی - خواه تیره ، خواه روشن -

هست زیبا ، هست زیبا ، هست زیبا ! "

 

 

 

 

 

 


 
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

درباره خودم


دبستان نسیم 1

مدیر وبلاگ : [205]
نویسندگان وبلاگ :
سعید معتمدی (عضو انجمن) (@)[17]

خانم زهرا آجودانیان ( مدیر )[29]
خانم پری غفرالهی ( معاون آموزشی )[17]
خانم مرضیه صمدانیان ( معاون اجرایی )[13]
خانم فاطمه ملک محمد ( معاون پرورشی )[10]
خانم توران رضوانی ( اول غنچه )[1]
خانم زهرا آریافرد ( اول شکوفه )[39]
خانم زهره ریخته گر ( دوم شادی )[0]
خانم مینو گیلانی ( دوم مهربانی )[0]
صدیقه محمدی ( سوم صداقت )[9]
خانم مینو شیرمحمدی ( سوم طراوت )[7]
رضوان محلوجی ( چهارم هنرمند )[28]
خانم معصومه جاویدپور (چهارم پژوهشگر )[22]
خانم مینا توکل ( پنجم اتحاد )[4]
خانم فاطمه تمیزی فر ( پنجم انسجام )[1]

 

حضور و غیاب

 

اشتراک